جدول جو
جدول جو

معنی سگ گل - جستجوی لغت در جدول جو

سگ گل
(سَ گَ)
نوعی از نسترن وحشی در کتول و آمل و دیلمان. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سگ گل
درختی کوچک مانند گل سرخ که در مناطق ییلاقی روید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی گل
تصویر سی گل
(دخترانه)
سی عدد گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سگ دل
تصویر سگ دل
سنگ دل، سخت دل، بد دل، آزار کننده، برای مثال فرمود به سگ دلان درگاه / تا پیش سگان برندش از راه (نظامی۳ - ۴۵۸)، درنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گل
تصویر سه گل
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، علّیق، توت العلیق، تلو، علّیق الجبل، توت سه گل
فرهنگ فارسی عمید
(سَ دِ)
کنایه از سخت دل. (آنندراج) (رشیدی) :
خصم سگدل ز حسد نالد چون جبهت ماه
نور بی صرفه دهد وه وه عوا شنوند.
خاقانی.
همه کس عاشق دنیا و ما فارغ ز غم زیرا
غم معشوق سگدل هست بر عشاق سگجانش.
خاقانی.
فرمود به سگدلان درگاه
تا پیش سگان برندش از راه.
نظامی.
، کنایه ازبدمرد. (آنندراج) :
گر آزرم خواهم از این سگدلان
نخوانند عاقل مرا عاقلان.
نظامی.
شوم پیش سگ اندازم دلی را
که خواهد سگدل بیحاصلی را.
نظامی.
، بددل. (آنندراج) (رشیدی) ، آزار کننده. (برهان) (ناظم الاطباء) :
زعم منست کاسمان سجدۀ سگدلان کند
زآن چو دم سگان بود پشت دوتای آسمان.
خاقانی.
گر کس بود سگجان منم این چرخ سگدل دشمنم
تا کی زید زرین تنم گر آهنین جان نیستم.
خاقانی.
، متظاهر، دارای ظاهر آراسته:
صوفیان طبل خوار لقمه جو
سگدلان و همچو گربه روی شو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ گِ)
سجیل. (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن)
لغت نامه دهخدا
(سِ گُ)
نام درختی است که میوۀ آن چون پخته شود سرخ گردد و بغایت قابض باشد و آنرا به فارسی توت سه گل و به عربی توت العلیق خوانند چه درخت آنرا عربان علیق گویند و توت وحشی همان است. (برهان) (الفاظ الادویه). تمشک. (گیاه شناسی ثابتی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه گل
تصویر سه گل
تمشک
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ دل، بی رحم، درنده، موذی، آزاردهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فرد آغازگر بازی محلی، جوراب کش باف
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای وزوار در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی